سفراسد به روسیه، سفررئیسی به تاجیکستان، ظهورِمقبول طالبان و ...
تعداد بازدید : 2
«عصر جدید خاورمیانه» فرا رسیده است!
نویسنده : سامان سفالگر / گروه بین الملل
فرآیند تحولاتِ چند سال اخیر در منطقه خاورمیانه به نوعی حکایت از ورود این منطقه به عصری جدید دارد. عصری که در آن نقطه تمرکز آمریکا از غرب آسیا، به آسیای میانه و شرقی تغییر کرده و بازیگران مختلف این منطقه نیز عملاً از آزادی بیشتری در کنشگریهای خود برخوردار خواهند بود و کمتر در قید و بند الزامات آمریکا هستند.
به گزارش خبرنگار بین الملل نسل فردا؛ برخی ناظران و تحلیلگران با مشاهده تحولات جاری در منطقه خاورمیانه، به نوعی این گزاره را مطرح میکنند که انگار منطقه خاورمیانه به عصری جدید قدم گذاشته است. عصری که در آن دیگر آمریکا از قدرت کنشگریِ موثری برخوردار نیست و کشورهایی نظیر ایران، چین، روسیه، پاکستان، عربستان سعودی و ترکیه، هرکدام با آزادی بیشتری دست به کنش ورزیهای منطقهای میزنند.
در این راستا، به طور خاص میتوان یک فرآیند از حرکت به سمت نظمی جدید در خاورمیانه را مورد شناسایی قرار داد. اینطور به نظر میرسد که نقطه شروع حرکت به سمت نظم جدید را میتوان از ابتدای ریاست جمهوری «دونالد ترامپ» رئیس جمهور سابق آمریکا رهگیری کرد. وی با شعارِ «اول آمریکا/First America» و طرح این ادعا که قصد دارد به جنگهای بی پایان آمریکا هر چه سریعتر خاتمه دهد، عملاً این سیگنال را فرستاد که آمرکیا دیگر حاضر نیست به دیگر کشورها آنچه «سواری رایگان/Free Riding» عنوان میکرد بدهد و بدون دریافت هیچ دستمزد و امتیازی، منافع امنیتی آنها را تأمین و از آنها حراست کند. در این چهارچوب شاهد بودیم که ترامپ به طور ویژه بر خارج کردن نظامیان آمریکایی از اقصی نقاط جهان و مخصوصاً منطقه خاورمیانه تاکید داشت. امری که در نوع خود موجبات دلنگرانی بسیاری از متحدان منطقهای و بین المللی واشنگتن را نیز فراهم کرد.
این موضع گیری ترامپ با افزایش کنشگریهای قدرتهایی نظیر ایران، چین و روسیه در منطقه خاورمیانه همراه شد. با این حال ترور سردار شهید «قاسم سلیمانی» در ماه ژانویه سال 2020 میلادی را بایستی اتفاقی مهم در تسریع حرکت به سمت خاورمیانهٔ عاری از وجود نیروهای آمریکایی ارزیابی کرد. این مساله به طور خاص در دکترین منطقهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مقامهای ارشد کشورمان بویژه مقام معظم رهبری نیز نمود یافت و ایران جدای از عملیات انتقام جویانه حمله به «عین الاسد»، به صراحت اعلام کرد که آمریکا باید هر چه سریعتر منطقه خاورمیانه را ترک کند والا بایستی هزینههای گزافی را بپردازد. در ادامه، دولت ترامپ مذاکرات گستردهای را با طالبان در دوحه قطر انجام داد و عملاً با انعقاد «توافق دوحه» متعهد به خارج کردن نظامیان آمریکایی از جنگ 20 ساله افغانستان شد. اقدامی که عملاً نوعی اعتراف به شکستِ واشنگتن در کارزار نظامی 20 سالهاش در افغانستان بود. مساله ای که در نوع خود بازیگران منظقه ای مخصوصاً پاکستان را که سنتا از تاثیرگذاری قابل توجه بر افغانستان و گروه طالبان برخوردار بودهاند را به تکاپو انداخت تا بتوانند در عصر پساخروجِ آمریکا و ناتو از افغانستان، نقشی قابل توجه بازی کنند.
با این حال، ورود جو بایدن رئیس جمهور جدید آمریکا به قدرت عملاً مرحاله نهایی از تغییر راهبرد آمریکا در منطقه خاورمیانه را به تصویر کشید. بایدن خیلی زود دستوکار کار توافق شده در جریان توافق دوحه مبنی بر خارج کردن نظامیان آمریکایی از افغانستان را دنبال کرد و البته در این مسیر فجایع تلخی را نیز رقم زد. اوجگیری مجدد طالبان در افغانستان و رها شدن بسیاری از همکاران و متحدان افغانستانی آمریکا که سالها با این کشور همکاری کرده بودند اما اکنون در برابر طالبان توسط واشنگتن رها شدند، از جمله مواردی بودند که انتقادهای گستردهای را از بایدن و عقب نشینی بی ملاحظه وی از افغانستان برانگیختند.
با این همه، بایدن عملاً دستورکار خروج از افغانستان را پیگیری کرد زیرا فهمِ و درک اصلی وی در منظومه سیاست خارجی او مبتنی بر این مساله است که اکنون «چین» اصلیترین تهدید علیه امنیت ملی و قدرت آمریکا در عرصه بین المللی است. البته نباید فراموش کرد که چین از سال 2006 میلادی براساس گزارشهای سالانه پنتاگون، به طور متوالی به عنوان اصلیترین تهدید علیه امنیت ملی آمریکا و جدیترین رقیب این کشور ارزیابی شده است.
از سویی نباید فراموش کرد که شاید دولت بایدن به نوعی سعی داشته تا با خروج از افغانستان، این کشور را که در همسایگی چین قرار دارد ناامن کند و عملاً دغدغهای جدی را برای چین و البته ایران به عنوان دو رقیب و دشمن خود ایجاد کند. در حقیقت، دولت بایدن سیاست «مهار چین» را در بُعد منطقهای و پیرامونی این کشور تعریف کرده و از یک سو از طریق تقویت تایوان (که چین ادعای حاکمیت بر آن را دارد و به شدت در مورد اعلام استقلال از سوی آن حساس است) و از سوی دیگر از طریق ناامن سازی افغانستان و به خطر انداختن ابتکارهای اقتصادی چین نظیر ابتکار «یک کمربند یک راه» که افغانستان نیز به نوعی در مسیر آن قرار دارد، سعی دارد تا پکن را به نوعی در محیط پیرامونیاش مشغول کند و در ادامه، سیاستهای جدیدی را جهت برخورد با آن اتخاذ نماید.
جدای از اینها نباید فراموش کرد که دولت آمریکا به نوعی با خروج از افغانستان، تا حدی سعی دارد تا مرزهای طولانی شرقی ایران با این کشور را نیز با چالش رو به رو کند و بخشی از توجهات ایران را به سمت شرق این کشور معطوف کند. از طرفی باید توجه داشت که عملکرد بایدن در افغانستان عملاً راه را برای هرگونه انعطاف آن در امر احیای توافق برجام نیز سختتر کرده است زیرا منتقدانِ بایدن پس از فاجعه افغانستان، در صورت حصول هرگونه توافقی با ایران، وی را متهم به نشان دادن عملکرد ضعیف در عرصه سیاست خارجی آمریکا خواهند کرد و این مساله برای بایدن و آینده سیاسی حزب دموکرات، تبعات وخیمی را به دنبال خواهد داشت.
در این میان جنس روابط واشنگتن با عربستان سعودی نیز تا حد زیادی تغییر کرده است و از روابطِ ماه عسلگونه در دوران ترامپ، تا حدی به سمت سردی در دوران بایدن حرکت کرده است. اقدام اخیر دولت بایدن در سالگرد حادثه 11 سپتامبر نیز که دستور به انتشار برخی اسناد طبقه بندی شده مرتبط با این حادثه داده هم به زعم برخی تحلیلگران سعی دارد تا حدی عربستان سعودی را تحت فشار قرار داده و عملاً این کشور را قانع کند که نباید در امر احیای توافق برجام با ایران، کارشکنی داشته باشد والا واشنگتن نیز گزینههای خاص خود را علیه ریاض خواهد داشت.
رایزنیهای اخیر بشار اسد رئیس جمهور سوریه در مسکو با ولادیمیر پوتین رئیس جمهور رویسیه و در عین حال دیپلماسی فعال چین در افغانستان و مهمتر از همه تاکید «حسین امیر عبداللهیان» وزیر امور خارجه کشورمان بر فعال و پویا بودن دیپلماسی و سیاست خارجی دولت دوزادهم در مسائل منطقهای و بین المللی و به طور خاص عجله نداشتن ایران جهت از سرگیری مذاکرات وین و متعاقباً پیشرفتهای قابل توجه هستهای کشورمان (و انجام اقداماتی نظیر ارسال محمولههای سوختی به لبنان بدون توجه به تهدیدات آمریکا و اسرائیل)، همه و همه حاکی از این هستند که شرایط جدیدی در منطقه خاورمیانه در حال شکل گیری است که ویژگی مشترک تمامی آنها، رو به افول بودنِ یکجانبه گرایی آمریکا و ظهور و برجسته شدن بازیگرانی جدید در این منطقه است. مساله ای که به معنای واقعی کلمه میتواند نوید بخشِ عصری جدید برای خاورمیانه باشد. عصری که در آن قیود و محدودیتهای تحمیلی آمریکا برای کشورهای منطقه، از اهمیت سنتی خود برخوردار نیستند.